دوست داشتن سگی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->

مامان؟

جانم!

تو منو بیشتر دوست داری یا جسی رو؟

زن زیر گلوی توله سگ را آهسته می خواراند. بدون این که سرش را بالا بیاورد:این چه حرفیه عزیزم!

معلومه که تورو دوست دارم.تو دخترمی.

زیر چشمی به ظرف دخترک نگاه کرد:اگه صبحانه ات رو خوردی می تونی بری بازی.فقط تو آب نری.

دختر کوچولو دوستانش را دید که خنده کنان کنار ساحل دنبال هم می دویدند،آب بازی می کردند

و مادرش را که توله سگ را بالا گرفته بود، او را در هوا تکان می داد و با او حرف میزد.

از جا بلند شد.از جا میوه ایی سیبی برداشت و به طرف توله پرت کرد.با سرعت از میز دور شد و چند متر

آن طرف تر ایستاد.دست به کمر زد:تو مامان دروغ گویی هستی.

زن داد زد:دختر بد

به جایی که ضربه خورده بود دست کشید.ناله ی توله بلند شد.

زن او را محکم به سینه اش فشار داد:ناراحت نشو عزیزم.بچه اس دیگه.من معذرت می خوام.

داستان های عاشقانه‘داستان های غمگین...
ما را در سایت داستان های عاشقانه‘داستان های غمگین دنبال می کنید

برچسب : دوست داشتن سگی"مطالب عاشقانه"مطالب غمگین"عاشقانه"داستان کوتاه"داستان کوتاه غمگین", نویسنده : حسین ناصری to30 بازدید : 561 تاريخ : چهارشنبه 15 / 9 ساعت: 17:50